یازدهم سپتامبردر روزگاران سیاه و سبزدر خلنگزاران بی انتهاتمام عمر را در فرار زیسته امشبیه مهتابی گریزناک از شبشبیه جنگل یخ زده تایگاشبیه کوهستان رها شده در برفشبیه آبادی هجرت شده در اویل بهارهمه چیز در نگون بختی غرق میشودسایه های سرخ کلاغان در یازدهم سپتامبر چراغان تابستان را سیاهتر میکنندروزهای سبز در گلوی کفتار فرو میروندنه چراغی در دهکده و نه گلهای زنبقی در کنار جادهنه ترسی که مرا به رهایی نزدیک کندشبیه کرکسی که مردارش پرواز کنددندان کورکودیل را شکسته امدر پوچترین خط مستقیم قطاریدر انجماد کاسه سر تمساحی کورمیان پر حادثه ترین ترس دهقانانباب 15 .ایه 17 انجیل یوحنا را میخوانمزمانها و ساعتها بخار میشوندو همه چیز یخ میزنددر ۱۱ سپتامبر کلاهم را باد خواهد بردنه سامورایی از شرق نه کاوبویی از غربنه صحرا نشینی در خاور نزدیکبه شاخهای بوفالو شلیک نمی کننداما من به تنهایی در زمین براه میرومتنها تر از انفجاری در انجماد مریخبا بطری نیمه خالی ویسکی در سوالباردبه دنبال شفق قطبی میگردم شعرهای سورئالیست ((دکتر حسنعلی ترنج ))...
ادامه مطلبما را در سایت شعرهای سورئالیست ((دکتر حسنعلی ترنج )) دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : hichestaneyad بازدید : 90 تاريخ : چهارشنبه 28 دی 1401 ساعت: 20:10